این پست رو می خواستم اول فقط تصحیح کنم،ولی بعدش گفتم بذار که کلا بذارمش تو وب
این کتاب رو به علتی که من با هاش آشنایی نداشتم،درست نذاشتم!
چون یکی از دوستان گفتند لینکشو درست کنم،درستش می کنم.
دانلود کردید یه فاتحه واسه نویسندش(ری برد بری)بفرستید که همین 2ماه پیش دارفانی رو وداع گفت
دانلود با لینک تست شده از اینجا
در ضمن اینم بگم از روی این رمان یه فیلم دقیقا با همین اسم ساخته شده.
موضوعشو نمی دونم ولی فکر کنم راجع به یه چیز شرور باشه که از یه راه خاص میاد!
خیلی خب
تو ادامه مطلب خلاصشو به انگلیسی گذاشتم
به راستی تماشای این که آتش هر چیزی را که دم دستش باشد میبلعد و سیاه میکند و تغییر میدهد لذّتبخش بود. دهانهی فلزی شلنگ را در دستانش گرفته بود و با آن اژدرِ غولآسا، نفتِ زهرآلود بر عالم میپاشید. چشمانش را خون گرفته بود و دستانش همانندِ دستانِ رهبرِ ارکستری بود که همهی سمفونیهای سوختن و شعله کشیدن را رهبری میکرد و پارگیها و اَطلالِ نیمسوختهی تاریخ را فرومیریخت. روی کلاهخودش که بر سر بدون عاطفهاش گذاشته بود علامت 451 به چشم میخورد و در چشمانش شعلهی گلگون این اندیشه بود که چه چیز دیگری هست برای سوزاندن. تلنگری بر آتشزَنه زد و خانه را شعلهای بلعنده در خود فرو برد که آسمان شامگاهی را برافروخت و سرخ و سیاه و زرد کرد. میان ازدحام شبتابها ایستاد. خیلی دوست داشت مانند داستانهایِ مضحکِ قدیمی، یک سیخ گوشتِ کبابی را روی آتش نگه دارد و از گذرانِ اوقاتی لذّت ببرد که کتابها، کبوتروار، در ایوان و در باغچهی خانه جان میدادند و در پیچ و تابی تند صعود میکردند و بادی که سوختنِ آتش تیرهگون و تیرهگونترش میکرد به دوردست میوزانْدشان.
.: Weblog Themes By Pichak :.